سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«هوالحق»

 

های

انقده خسته اممممممم

انقده کم آوردمممممممممممم

انقده ظرفیتم کم شدهههههههههههههه

انقده بی اعصابم همششششششششششش

انقده زود هق میشممم

 

رفتم دکتر ع بینی

مث همیشه شاد و شنگول نشسته بود(بهرحال چرا شاد نباشه؟:|)

یه دکتری بهم معرفی کرد دیدم از صب به همه همونو معرفی کرده :|منم گفتم فعلا ننویسه برام تا هفته بعد که از یکی دیگه ج بگیرم

چقد آدم حرص دربیاریه

اه

 

+ +

تو راه برگشت زمین های هندونه دیدیم که کنارشم برا فروش گذاشته بودن

گفتم بخرییییییییییم ؛ وحشتناک هم خسته شده بودم ...اصصصلا نمیخواستم برگشت هم پشت فرمون باشم :(

 

خریدیم و یکم جلو تر برش زدیم و خوردیم یکمشو

کم کم حس کردم دست چپم قفل شده به فرمون:/ تکونش میدادم درد میگرف رگش

چون بابا حالش زیاد اوکی نبود به روم نیاوردم معذب نشه بشینه پشت فرمون

بعد یه ربع بابا گف دستم گرفته

بعد یه مدت هردوتا دستش

بعد هم پاش

اول هی به شوخی گفتم نه محل نذار خوب میشه و اینا

یجا رسیدیم ماشین افتاد تو ترافیک  دیدم بابا هردوتا دستش گرفته نمیتونه بازشون کنه oO

 

خلاصه هر هندونه ای هم نخورید

از ما گفتن بودااا

P;

 


+ + + 

ترافیک گردی!


چهارشنبه هی از صب بین رفتن و نرفتن کتابخونه دودل بودم ، هی میخواستم بپیچونم بهانه جور نمیشد:))

بعد از ظهر با خودم گفتم زشته ! برو کارتو انجام بده که زودی تموم شه ، آفرین

خلاصه زودتر از همیشه از شرکت زدم بیرون (ساعت 4.15) به هوای اینکه تو ترافیک نیافتم و سه سوت برسم کتابخونه

چشمتون روز بد نبینه

ینی بعد پل سیدخندان یجوووووووووری ترافیک قفل شده بود یجووووووووووووری ترافیک بود که میخواستم ماشین و بذارم پیاده برم اصن!

به همین ترتیب من بجای مسیر جهان کودک افتادم تو مسیر تونل رسالت و ...:|

و دو ساعت بعد در همان منطقه فقط تو لاین برگشتش بودم .:|

ینی یه دور زدن معمولی (برای برگشت به خونه ) دو ساااااااااااااعت طول کشید؛ تازه این برای رسیدن به پل سید خندان بود والا تا خونه که پیر شدم تا بریم :))


+ + + +

تو دلم ولوله س ... ایش!:/


چند وقت پیش داشتیم برا دایی اینا آش شله قلم کار میبردیم که یه ترمز مشتی زدم کاسه ش چپ شد رو کف پوش ماشین:))

اون شب خوب بود ، بوی شله قلمکار و دوسدارم

فرداش مشکلی نبود

پس فرداش بابا گف بو میگیره برد تکوندش و بعدم آب گرف ولی وقت نشد بشوره کامل

پسون فرداش میشِستم تو ماشین= تهوع‌آور

اما خب ما مقاوم تر ازین حرفاییم !!!:))) محل ندادیم تا بوش کم شد :)))) ولی ماشین بطرز وحشتناااااااااااااااکی کثیف بود کلا

+

دو روز پیشم تو راه دانشگاه یه ماشین ِ غولی یه تیکه های پلاستیکی ای از قسمت باربندش پخش میشد تو هوا که وقتی ازش رد شدیم دیگه هیچ مدله جلو رو نمیدیدم ...شیشه رو چربی گرفته بود، پاکم نمیشد!!!


خلاصه همه اینا دست به دست هم داد تا امروز ماشین و ببرم کارواش

میدونستم باید انعام بدم ، ولی زور داشت برام

مخصوصا که انتظار ده تومنی دارن ، خو نداااااارمممممم

ماشین خودم که نیس، حقوق هم ندارم که از جیب خرج کنم ، بعدم پول کارواش دارم میدم دیگه انعام نوموخوادقابل بخشش نیست

قبل کارواش رفتم راهنمای ماشین نمیزد درستش کرد اونم هشت تومن گرفت ، دیگه جدی تصمیم داشتم انعام ندم .

نهایت پونصد تومنپوزخند


رفتم گفتم روشویی نمیخوام فقط توشویی!

آقاهه هی اصرااااااار که روی ماشینت همش چربه! (راست هم میگف ماشین دااااغون بود اصن!)

قبول نکردم ، آخرش رفتم تو دفتر دوباره گف روشم بشور چیزی نمیشه که نهایت نه تومن


 در این حین هی پسره که ماشین و میخواس بشوره چونه میزد که داشبورد و بدنه و اینارو هم بشوره

_پول زیاد همرام نیس نمیتونم

پسره: ینی پول انعامم نداری؟

_ (هق!:دی) انعام ندم خوب نمیشورین؟

پسره: حقوق ما فقط از انعام ه ، حقوق نمیدن

_ (وا مگه میشه!)


آخرش صاحب کارواشی که راضیم کرده بود روشویی هم داشته باشم گف دو تومن هم انعام بده بسشونه

منم اوکی دادم


 کارواش خلوت بود سه نفر !! اومدن رو ماشین کار کردن!! (حالا من پول ندارم اینا ده تا ده تا میان سر ماشین !!:)))) آخه ماشین و یه نفر میشوره نه ده نفر!

آخرش خود صاب کارواشی انعام و از رو پولم برداشت بهشون داد و اونا هم با من چونه نزدن خداروشکر 

ولی شنیدم یکیشون به اون یکی گف :"فدا سرت" و رفتن

حالا من تو دلم جییییییییییغ که نه تروخدا خب پول ندارممممممممم چرا ناراحت میشین خببببببببببب

یه حس بدی دارم همش

اه

:(

 

+ + + + +

هومممممم


از فردا کلاسامون شرو میشه

امروز برای اولین بار پادر عربی سر کردم

چه باحالهههه :)) حس بانمکی بود، بهم میومد


+ + + + + +

عطف به شماره 3!


تو همون ترافیک ، در حال برگشت به خونه بودم که یه دختر کوچولوئه شیش هفت ساله ی خیییییلی بانمک و کرکثیف داشت بین ماشینا اسپند دود میکرد.

موهاشو نامرتب بافته بود و از چهرش مشخص بود ایرانی نیس

اسپنددونی ش به یه سیم فلزیِ(؟) بلندتری وصل بود که تو دستش میچرخوند و این ور و اونور تاب میداد و بین ماشینا راه میرفت

لبخندش از دووور پیدا بود

انقد بانمک و ناز بود که هرچی میومد جلوتر لبخند منم بیشتر میشد

جلوی ماشینم که رسید با یه عشوه ی خاص و ناز و کودکانه ای جلوی ماشین اسپند و چرخوند و اومد کنار شیشه با همون ناز، سرشو کج کرد

از تو ماشین پول برداشتم بهش دادم و اون انگاااار نه انگار که اینجاس برای گرفتن همین پول های کاغذی!

همونطوری محو در دنیای کودکیش با اسپنددونیش بازی میکرد و بین ماشینا میرفت

گل تقدیم شما


یکم جلوتر یه پسربچه یکم بزرگتر ازون دختر اومد صاف کنار ماشین!

شیشه ماشین سمتِ شاگرد بیست سی سانت پایین بود

دوتا دستمال ماشین تو دستش بود

فککنم یک ربع منو همراهی کرد

از دعا و ثنا برای سلامتی م تا ..... برام گفت

دستمال میخوام برا ماشین بگیرم اما خیلی وقته منتظرم ازین جعبه خوشگلا که کارتونی ه ببینم و بگیرم

جعبه هاش خیلی زشت بود

یه تیکه در حد بیس سی متر یهو جلوم خالی شد منم رفففففتم که مثلا از دستش خلاص شم! ولی زهی خیال باطل!

تمام اون مسیر رو هم با من دووید!

گفتم: نمیخرم!

یهو قاطی کرد!! (کیف هام همه رو صندلی شاگرد بود! )

زد رو شیشه و شرو کرد داد و بیداد کردن که مگه من مسخرتم نمیخوای بخری منو تا اینجا کشوندی ، ................وااااایعصبانی شدم!

با اینکه دستشو گذاشته بود رو شیشه ، شیشه رو به زوووووور کشیدم بالا و از شرش خلاص شدم

ینی هرچی دختره بهم انرژی مثبت داده بود این جبران کرد

:|

+ + + + + +

اه مث وقتایی که تو بافتنی کلاف به هم میپیچه و ازینکه بعد کلی وقت صرف کردن نمیتونم بازش کنم کلافه میشم، شدم (!!)

غفارثمر و دوسدارم

دکتر ع یه دکتر ع معرفی کرد که بهش خوشبین نیستم

اگه غفار قبول نکنه کارمو چی؟

تروخدا دعا کنین قبول کنه :( یا حداقل با موضوع دومم اوکی باشه

فردا که نمیتونم برم پیشش

هفته دیگه... خدااااا کنه قبول کنه ، دیگه موضوعم برام اونقد جذابیت نداره ، فقط میخوام یه موعی باشه و یه استادی که تموم شه بره:|


+ + + + + + +

یهو کارهام زیاد شد

روزام پر شد

طوری شده که برای لباس شستن هم باید از چندروز قبل برنامه ریزی کنم :/ تازه اگه آخرش یچی پیش نیاد که برنامم بهم بخوره

انقد خسته میشم که شبا تا سرم بالش و میبینه خواااابم!

فقط بحث کار نیس

سرکار رفتن خودش یه موردیِ که وقتی به زندگی اضافه میشه ؛ حداقل برا آدمی مث من، یکم طول میکشه تا زندگیم بیافته رو روال

حالا حساب کنید همزمان بحث پروپوزالم هم مطرح بشه و بعد هففففففففت مااااااه آقای استاد بالاخره به داد دانشجوهاش تو این این دانشگاه هم بیافته و همه رو با هم تصویب کنه

و همزمان یه مورد خونوادگی هم به موارد قبلی اضافه بشه

و به موازات همه اینا، توقع خانواده همه مدله ازت بالاتر بره

مامان که هردفعه کتاب میگیرم دستم میگه پایان نامه ت تموم میشه این هفته؟ :|

یسری از مشغله های اضافی جدیدم :| رو میتونم حذف کنم ، مث همین مواردی که در رابطه با ماشین ه ، مث هر شب رفتن دنبال بابا

ولی به هیچ وجه اخلاقی نیس

از اول زندگیم همیشه همه مدله بابا کنارم بوده ، حتی تحت الفظی هم که ببینم همممیشه بابا منو تا مدرسه و دانشگاه همراهی کرده ، نامردی ه الان که پا درد گرفته و راه رفتن هم حتی براش مشکله بزنم زیر همه چی و بیخیال شم

ولی از طرفی باید همه کارایی که بابا با ماشین انجام میداده (مث خرید و غیره) هم من ساپورت کنم :(

خب شاید به ظاهر کار خاصی نباشه، ولی همین که سه چهار هفته از کله صب بری بیرون تا ده و یازده شب سخته خو


+ + + + + + +

گاهی خیلی یهویی بهم میریزم

با دلیل یا بی دلیل

عصبی میشم ، دوسدارم تنها باشم ، سکوت باشه

یا حداقل بفهمنم ، نه با تمسخر!

و این تو اتاقی که به نوعی اتاق جلسات خانواده س امکان پذیر نیست!

 

نمیدونم چرا چندروزه عصبی شدن و دل نازک شدن گاه به گاهم رو حق خودم میدونم

و دقیقا ازینکه اطرافیام اینو حقم نمیدونن ناراحتم:(

 

+ + + + + + + +

خیلی میترسم!

یکی دو روزه خیلی میترسم

همش حس میکنم تو ماشینم یکی هست که از صندلی عقب بلند میشه یهو

یا تو ماشینم بمب ساعتی گذاشتن

یا تو خونه یکی هست

یاااااااا همش حس میکنم یکی دنبالم ه !

دو روزه یه ماشین شاسی بلند سفید تا نزدیک خونه باهامه !

یا من الکی حساس شدم یا واقعا هست

هنوز نتونستم قیافشو ببینم بدونم همون قبلی س یا نه ولی خو توهمم کلا زیاد شده

دیروز بچه ها چندتا داستان از مرگ های بی سرو صدا گفتن

امروزم هی فیلم به رنگ ارغوان و امثال اون یادآوری شد

+ دو روزه میام خونه سوکس میبینم !:))))

خو تاثیر داره دیگه !

:))

دیروزم مامان یه تطادف دیده بود که یه دختره با یه پیرزنه تصادف میکنه و خانومه همونجا اول سعی میکنه بلند شه ولی یهو میافته و اینا

همش تو فکر اینام !

مییییییییییییییترسم!



[ جمعه 92/7/12 ] [ 11:5 عصر ] [ !شاتوت ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه