بقيشم خوردم :)))) آخه خيلي خوابم گرفته بود، بابا هم سرماخورده بود هيچي نميخورد منم نميشد چيزي بخورم خو. ديگه مجبور شدم همون هندونه هه رو بخورم خوابم نبره. والا خو فقط همونو خورده بوديم...تو يانگوم يه قسمتش بود که نمدونم چيو با چي خورده بودن که باعث فلجي ميشد، اينم همونجوري بوده p; آري البته بابا تا فرداش ميگفت رگ پام هنوز مشکل داره. آخه من خب در حد يه برش خوردم، زياد روم تاثير نداشت. 5.باحالي از خودتونه و بي ترافيکي ِ شهرتون :) . اصن براچي انعام ميگيرن؟ خب آدم بخواد انعام و خودش ميده ديگهههه ايش! 7. مگه من از چادر هم حرف زدم؟؟؟؟؟؟ چي گفتمممم؟؟؟:ديييي يادم نمياد :)))) برم بخونم حالا. نه ندوختم ولي سرم کردم جالبه خيلي بهم ميومد ولي بيرون که سرم کردم ، يني تو خيابون و تاکسي، بطرز وحشتناکي توش گم ميشدم و برام سخت بود جمع کردنش ...اصن ديوونم کرد، البته شايدم من عادت ندارم. 8. لطافت از خودته :* :)) آخه خييييييلي دختره حس جالبي به آدم ميداد حس ناب کودکي:)