سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ

یک عااااااااااااااااااااااااااااااالمه نوشتم

یک عاااااااااااااااااااااااالمه !

اولین بار بود انقد مینوشتم ! ریییییز به ریییییییز

همش پرید!

کنترل سی زدما انگار نگرفت :|

 

به من چه ! ایش

***

اومدم خونه مامان اینا نبودن

9 که خواستم برم دنبال بابا دیدم ماشین هم نیس، آخه روز فرد بود باید ماشین می بود

گفتم حتما دادا برده بیرون دیگه ، اس زدم به بابا که هم تن بگیره (چون شام درس نکرده بودم :دی) هم اطلاع بدم ماشین نیست و نمیتونم برم دنبال بابا

که جواب اومد ما قم هستیم:|

صبح قبل رفتنم عمو زنگ زد ...کله صبح!دیرم شده بود گوشی دادم بابا و دوییدم بیرون

زنگ کله صبح یا آخر شب ....ینی یه اتفاق بد :|

***

امروز برگشتنی سوار یه پیکان شدم ، خیلی وقت بود سوار پیکان نشده بودم اونم ازین مدل های خیلی قدیمی ش ...ولی تمییز بود کلی!

آقاهه راننده یکی بود که یکم ترسیدم ازش ...آخه خیابون محل کارم خلوته معمولا

یکم که گذشت آقاهه بسیااااااااار ، بسیاااااااااااااااار باادب شرو کرد با تلفن حرفیدن ...اصن یچی میگم یچی میشنوید!

پشت خط مادرش بود ! انقددددددددددددد با ادب صحبت میکرد که اصن مونده بودم !!

بعد بلافاصله یکی دیگه زنگید خیلی عادی حرفید

گفتم چقد آدم باحالیه ایول !



[ دوشنبه 92/6/11 ] [ 1:7 صبح ] [ !شاتوت ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه