آهان بحث راني شد، بذار يه خاطره تعريف کنم :پي

چند سال پيش براي جشن فارغ التحصيلي مون مي خواستيم توي بسته هاي پذيراييمون راني بذاريم، بعد يکي دو تا از بچه ها با اصراااااااار گفتن که نههههههه! آبميوه ي پاکتي بذاريم که بشه با ني خورد، آخه خوردن راني توي جمع سخته زشته آدم ضايع مي شه فلان بهمان!!
:دي
و دقيقاً همين دو سه نفر نظر يه جمعي رو وتو کردن با اين توضيحشون! :)))
آهان گفتم آخه آدم وقتي راني مي خوره بايد سرشو زيادي بگيره بالا، بعد خب ملت اذيت مي شن!!!
حالا انگار جشنمون بين المللي ه و صداسيما مي خواد پخشش کنه که اينا اينقد براشون مهم بود! :ديييييي

بعععععد، از اون جايي که اين دو سه نفر توي يه اکيپي بودن که ما خوشمون نمي يومد ازشون، من و لاله (هموني که توي وبم دربارش نوشتم :) )، تا مدت هااااااااااا هر وقت راني مي خورديم يا حرفش زده مي شد اينارو مسخره مي کرديم و به حرفشون مي خنديديم :پي

خدايي يه مدت داشت برام مسئله مي شد، يني تا مي خواستم راني بخورم هي محاسبه مي کردم يکي الآن سرم خيلي رفته هوا؟ :دي

ببين منم تخصص دارم تواين جوركارا
باور كن :دي
حالا به عنوان شغل دوم كه ميشه :ديييي

به نام خدا
سلام
ولادت حضرت معصومه و روز دختر بر شما مبارک باد :)

ميگم كارت چيه دقيقا ؟
منم از اين كارا ميخوام
از اينا كه بيشتر با فضاي خوراكياش اشنا ميشيم :دي

سلام
خوووب حکايتاش زياده
انقده مينويسم که تموم بشه
همين الان 3 تا حکايت ديگه هم آماده کردم
بعدشم چيزي از رييستون ننوشتين
ولي خوب فرزند خونده ش که بشم ديگه سر کار نميرم
ميشينم تو خونه
و بازنشسته ميشم
خيلي دوست دارم
دي:

سلام ربجي
خوب يه سري سوال برام پيش اومده که يکي يکي ميپرسم
اول اينکه سريع بهت تبريک ميگم
دوم که کجا کار ميکنين مگه؟؟؟
سوم که اون مديرتون فرزند خونده نميخواد آيا؟؟؟
چهارما هم اينکه محيط کارتون خوبه؟؟؟ چقدره؟؟؟ مساحت کارتون چي؟؟؟
و در آخر غذا چي چي ميدند معمولا؟؟؟
و در يکي مونده به آخر موفق باشين الهي
خاک بر سرم داشت يادم ميرفت حکايت سوم نيز در وبلاگ دادا به ديوار کوبيده شده س

And both that morning equally lay

And that has made all the difference.


Robert Frost

...

;)

به نام خدا
سلام
بايد زودتر تبريک مي‌گفتم
مبارک باشه کارتون :)
خوبه ديگه: اينقده وبلاگ با عنوان غذا ساختيد که تو کارتون هم غذا حرف اول رو مي‌زنه
خب البته منظورم از غذا خوراکي هست :دي

راستي ما به اون غذايي که آشپز درست کرده بود و همه چي قاطي شده بود مي‌گيم: آن چه از يک هفته گذشت :))

شايد اينجوري چاق شدي :))
مگه کجا کار ميکني :پيييييييييييييييييييييييييييييييييييي

حالا چرا اول ظرف غذا رو مي فرستن طبقه ي شوما؟
مي ترسن طبقات آقايون همه شو هاپولي کنن؟ :دي

يني قبل از اين که ادامه مطلب رو ببينم، با ديدن عنوان و اون شعر اول، حس کردم منظورت کارته ها..


اون حرفاي تو گلوم هم چيز خاصي ازشون نمونده ديگه.. بي خيال..

:)

خواستم برم بخوابم گفتم بذار وب شاتوت رو رفرش کنم شايد ادامه مطلب گذاشته باشه.. :))))))