هوالحق!
فککن سه چهارشب پشت سر هم بعد از کار بری یجا برا کمک و اینا بعد این ینی از شیش صب تا یازده شب روپایی و خسته
انقد دوسدارم زودتر پنجشنبه جمعه شه بخوابم !
دوس ندارم در طول روز ؛ ینی مث الان که هنو شب ِ شب نشده بخوابم بعد که بیدارمیشم حس خنگولی دارم !
##
یاد گرفتن زبان جدید جالبه
هم جالبه هم باحال !
همین چندوقت پیش بود داشتم فکر میکردم انقد له شدم که دیگه حوصله کلاس زبان و این جنگولک بازی ها رو عمرا نخواهم داشت ؛ حالا ...
فقط مجّل اینجاست که نمیتونم وقتی یه کار مهم و اصلی نصفه کاره مث پایان نامه دارم تمرکز کنم رو زبان جدید:(
وگرنه هم آلمانی هم فرانسه و بسیوووووووووووووووور دوسدارم بخونم
###
یه مانتو جمعه دوختم هنو وقت نکردم برم دگمه بگیرم براش :|
آستینشم شده مث آستین مجلسی تنگ... دوباره بریدم (ینی مامان برید ) هنو وقت نکردم کوک بزنم چه برسه به دوخت
ولی یقه ش انقد ناز شده
خوجل وامیسته !
اولین یقه مردونه ای ه که دوختم :)
####
صبح روزای فرد برا اینکه به تنبلی م دامن بزنم و با ماشین برم سرکار مجبورم خروس خون از خونه بزنم بیرون
ساعت شیش و نیم جلو اداره میرسم ...نیم ساعت رادیوی سحرخیزان و کامروایان عالم رو گوش میدم و بعد میرم وارد اداره میشم
اصولا در آسانسور که باز میشه میبینم در واحد ما بسته س و این ینی هنوز ساعت هفت نشده و مدیر نیومده
ولی انقد فاز میده کامروا بودن :))
ساعت هفت کارتون زبان اصلی میذارن :)) بقیه برنامه هاشون که اخباره و بیخوده ...به عشق همین کارتون زود میرم :)))
#####
امروز تو راه برگشت انقدددددد ترافیک بود (ینی کی تو این تهرون ِ ... ترافیک نیست!؟:/)، انداختم از تو راه میانبر که معمولا خلوت تر هست بیام خونه
یه قسمتیش مسیر خیلی باریک میشه و فقط یه ماشین میتونه رد شه
یه خونه تو این مسیر انگار عروسی ای پاتختی ای داشتن ، جمیییییییعا تو خیابون بودن ! ینی انگار تموم شده بود همه یه مدل مسخره ای تو خیابون راه میرفتن یا مثلا وسط خیابون وایستاده بودن به افق نگاه میکردن!!!!!
بعد یکی دو نفر هم نبودن کههههه آقاهاشون سیبیل داشتناااااااااااا
حالا جالب ترش اینجاس که من دیشب کشف کردم خداوند ماشین ما را از داشتن نعمت بوق محروم کرده است !
فککن حرصت گرفته که آقاهه پشت به ماشین با زن و بچه همه واستادن وسط خیابون زل زدن به افق ، بعد حتی ناراحتیتو نمیتونی با بوق هم بهشون ابراز کنی و مجبوری مث ژله وارفته با ماشینت رژه حلزونی بری تا بلکه یکی دو قدم تند تر بردارن و برن کنار !
آخه چه وعضشه برادر من !
دهه!
&&&&&&
امروز غذا آبگوشت بود:|
ینی کدوم اداره ای و دیدن آبگوشت بده به کارمنداش!:|
این غذاهای اینجا داره نظرمو راجع به غذاها عوض میکنه
من که عاااااااشق آبگوشتم حالم بد شد ازین غذا ؛ چه برسه به این همکارای بنده خدا که اصن آبگوشت دوس ندارن
من فقط میتونم کباب هاشونو تحمل کنم
کبابشم خووووب نیستا ولی باز بهتر از بقیه غذاهاشونه
پریروزم غذا قورمه سبزی بود
به قول یکی از بچه ها حنا بود!!!
انقد بد مزه و شل که خدا میدونه
ایش!
&&&&&&&
رفتیم با دادا کوچیکه براش پیرهن و کفش گرفتیم
کفشش قشنگه پیرهنش زشت ..پیرهن سایزش همین مونده بود مجبوری گرف چقدم زشته !:دی
کفش. 55 تومن
برا خودمم کفش گرفتم ...اولین باری بود که خودم کفش خانومانه میگرفتم. 35 تومن
یکی دیگه پسندیده بودم که پاشنه کوتاه بود 25 بود، فقط قهوه ایش مونده بود
ولی میرم میخرمش آخر!
&&&&&&&&
ایشون اولین مانتوی دوخت اینجانب میباشد که سعی شد از ازل تا ابدش و خودم بدوزم ..
یقشو خیلی دوسدارم
خدایی انقد کرکثیف نیستما خو صبح اتو کردم رفتم ، الان اومدم این شکلی شد !
[ سه شنبه 92/6/26 ] [ 8:31 عصر ] [ !شاتوت ]